تأثیر والدین بر رشد اخلاقی کودکان؛ تحلیلی مربوط به حیطه اجتماعی (1)
اشاره
در سده اخیر به موازات تحول در عرصههای مختلف، تحولات عظیمی نیز در عرصه علوم انسانی از جمله مباحث فلسفی و علوم تربیتی روی داده است. بیتردید این تحولات روبنایی است و خود حاکی از انقلاب در اندیشههای بنیادین آدمیان از جمله در نوع جهانبینی و فلسفه وجودی آنان است.
از جمله تحولات در این عرصه مربوط به حوزه مفاهیم و تعریف آنهاست. به بیان روشنتر، واژههایی نظیر اخلاق و تربیت اخلاقی، معنا و مفهوم پیشین خود را از دست داده و معنای دیگری از آن اراده میشود. تردید نیست عمق تعریف عرفا و اندیشمندان اخلاقی پیشین، اعم از مسلمان و مسیحی، از اخلاق و تربیت با آنچه امروزه به این نام خوانده میشود متفاوت است. راهیابی اندیشههای بنیان برانداز از قبیل نسبیت و... به وادی اخلاق، اخلاق عمیق و عرفانی غرب ـ و تا اندازهای شرق ـ را در حد «کیفیت روابط اجتماعی» تنزل داده است و درون مایههای ذاتی و فطری را به مظاهر و رفتار بیرونی تبدیل نموده است. به نظر میرسد، در قرن حاضر آدمی بر آن شده به نوعی درون را به دست فراموشی سپرده و به رفتارها و امور دیداری و شنیداری بسنده کند.
به هر حال، مسائل مطرح شده در این گفتار، بسیار سنجیده و قابل تأمل است، به گونهای که اندیشمندان تربیتی، همچنین روانشناسان از آن بینیاز نیستند. سؤالاتی مانند اینکه چگونه میتوان روابط اجتماعی را به فرزندان آموخت، آیا والدین در ایجاد روابط اجتماعی فرزندان نقش دارند، نقش رابطه عاطفی یا رابطه عقلانی والدین با فرزندان در تعیین روابط اجتماعی فرزندان چگونه است و چگونه میتوان فرزندان را به رعایت مقررات اجتماعی وادار نمودودهها سؤالدیگر از این دست به صورتی عالمانهوتحلیلی پاسخ داده شده است، هرچند در بسیاری موارد، جای سخن همچنان باقی است.مترجم
هرچند دانشمندانی که در باب جامعهپذیری نظریهپردازی کردهاند اعتقاد دارند درونیسازی امور اخلاقی Moral internalization )) اصولاً ریشه در تأثیر والدین بر کودکان دارد که از طریق اقدامات والدینی، راهکارهای تنبیهی و سایر شیوههایی که والدین انتخاب میکنند صورت میگیرد، اما نظریهپردازان ساختار ـ تحولی ( Structural - developmental ) معتقدند ماهیت سلسله مراتبی که بین والدین و فرزندان وجود دارد، رشد اخلاقی کودکان را شکل میدهد. این عقیده به تأکید بیش از اندازه بر نقش سازنده همسالان و نهادهای اجتماعی از قبیل مدرسه، در رشد اخلاق استدلالی و تقریبا نادیده گرفتن نقش خانواده منجر شده است. در این مقاله، از نقش والدین در رشد اخلاقی و اجتماعی کودکان از زاویه «نظریه حیطه اجتماعی» ـ دیدگاهی که اصالتا ساختاری تحولی است، اما در شیوهها با نظریهپردازیهای پیشین متفاوت است ـ سخن به میان آمده است.
براساس نظریه حیطه اجتماعی، کودکان از خلال تجربه اجتماعی با بزرگسالان (از قبیل والدین و معلمان) و همسالان و خویشان، انواع شناختهای اجتماعی، از جمله نظام اخلاقی و سایر علوم اجتماعی را کسب میکنند. تأکید اولیه این مقاله بر رشد اخلاقی است، اما برای فهم نظریه حیطه اجتماعی، باید نظام اخلاقی در سایر حیطههای اجتماعی ـ شناختی توضیح داده شود. بدین ترتیب در ادامه، حیطه دانش اجتماعی به صورت خلاصه بیان خواهد شد، سپس دو گزاره ذیل درباره نقش والدین به دقت مورد بررسی قرار خواهند گرفت: اولاً، این سخن مطرح شده که واکنشهای والدین که ماهیت عاطفی دارد، احتمالاً بستر را برای رشد اخلاقی کودکان آماده میکند. در ضمن این بحث، مکانیسمهای ویژه عاطفی نیز بیان شده است. ثانیا، این سخن مطرح شده است که جنبههای شناختی واکنش والدین نیز راه رشد اخلاقی کودکان را هموار میکند. مقصود از این گفته، بیان اهمیت بازخوردهای اختصاصی والدین در واکنش اجتماعی کودکان است.
حیطه علوم اجتماعی
براساس نظریه حیطه اجتماعی، بُعد اجتماعی انسان را نمیتوان از سایر ابعاد او تفکیک کرد. کیفیت کنشهای اجتماعی هر کودک با دیگری متفاوت است و همین تفاوتها به ساخت نظامها یا حیطههای متفاوت علوم اجتماعی منجر شده است. بنابراین، ویژگی اندیشه کودکان در فعالیتهای اجتماعی، نامتجانس بودن و مرکّب بودن از سوگیریها، انگیزشها و اهداف متفاوت اجتماعی است.
والدین موظفند آسایش کودکان خود را تأمین نمایند، از حقوق آنها حمایت کنند و طرز برقراری رابطه با دیگران را به آنها بیاموزند. براساس نظریه حیطه اجتماعی، این مسائل بخشهایی از حیطه اخلاقی است. نظام اخلاقی با مقرراتی سر و کار دارد که واکنشها و نیز روابط اجتماعی مردم را تنظیم میکند و بر مقولاتی از قبیل سود و زیان، اعتماد، عدالت و حقوق مبتنی است.
نظام اخلاقی در این مقاله به «فهم دیدگاه فرد از اینکه چگونه باید با دیگران رفتار کرد» تعریف شده است. این گفته نیز بیان شده که داوریهای اخلاقی باید الزامآور، قابل تعمیم، غیرقابل تغییر و غیرشخصی بوده و از طریق معیار ـ نه از طریق توافق، گفتوگو یا سنتهای نهادینه شده ـ تعیین شده باشند.
هرچند نظام اخلاقی، ترکیبی از واکنشهای دو جانبه اجتماعی کودکان است، اما همه مقولات اجتماعی را نمیتوان اخلاقی خواند. وظیفه والدین تربیت رفتار مناسب اجتماعی و تسهیل آرام و کارایی کافی دادن به واکنشهای اجتماعی کودکان است. براساس نظریه حیطه اجتماعی، این مطالب جنبههایی از فهم آدمیان از نظامها، سازمانها و سنتهای اجتماعی است که از جهت ذهنی و تحولی با فهم ما از نظام اخلاقی متفاوت است. سنتهای اجتماعی به مقرراتی استبدادی، تعیین شده با اجماع مردم، اموری مشابه با یکدیگر و رفتارهایی که واکنش افراد را نسبت به نظامهای اجتماعی تنظیم و مجموعهای از انتظارات را با توجه به رفتار مناسب تدارک میکند، تعریف شده است. فرض این است که سنتها تغییرپذیرند و از جهت محتوا نسبی و متکی بر مقررات و املای مقررات برتر.
واکنشهای اجتماعی نیز ممکن است به فهم آدمی از خود و دیگران به عنوان نظام روانشناختی نیازمند باشد. حیطه روانشناختی مربوط به فهم آدمی از خود، هویت، شخصیت و ویژگیهای آن با توجه به علل رفتاری خود و سایر آدمیان است. در حیطه روانشناختی، دو بخش از یکدیگر تفکیک شده است: مسائل احتیاطی ( Prudential issues ) به اموری از قبیل وارد آوردن خسارت به خود، امنیت، آسایش و سلامت آدمی مربوط است. مقررات احتیاطی، مانند مقررات اخلاقی، فعالیتهایی را تنظیم میکند که پیآمدهای جسمانی برای مردم دارد، در حالی که نظام اخلاقی به نحوه واکنش مردم نسبت به یکدیگر میپردازد. احتیاط به فعالیتهایی که پیآمدهای مستقیم و منفی برای فرد دارد مرتبط میباشد. مسائل شخصی فقط به فاعل نسبت داده میشود و تابع مقررات سنتی و نظام اخلاقی است. مسائل شخصی متضمن گزینش و انتخاب اموری از قبیل دوستان یا نوع فعالیت، بسته به شرایط جسمانی و زندگی شخصی است. مسائل شخصی، بخشی از ذات آدمی است که مرز میان فرد و دنیای اجتماعی را تشکیل میدهد و این مرزها ممکن است فعالیتهایی باشند که از محدوده خانواده به فرزندان منتقل شدهاند. اعتقادات شخصی افراد، جنبهای مهم از خودمختاری افراد یا وجه متمایز هر فرد از دیگری تلقّی میشود.
نظریههای سنتی ساختار ـ تحولی
نظریههای سنتی ساختار ـ تحولی، رشد اخلاقی را فرایند افزایش تفاوت بین مقولات اخلاقی و غیر اخلاقی مانند مفهوم سنت، مآلاندیشی و مصلحتجویی توصیف میکنند. نظریه حیطه اجتماعی از این جهت با این دیدگاه متفاوت است که در این نظریه، حیطههای اخلاقی، سنتی و روانشناختی از یکدیگر جدا بوده و نظامهایی تلقی میشوند که از جهت تحولی، خود تنظیم ( Self regul ating ) بوده و دارای ترتیب خاصی نیستند، بلکه فرض آن است که این امور از دوران کودکی با یکدیگر وجود داشتهاند. هرچند به نظر میرسد کیفیت مفهوم در هر حیطه همراه با سن تغییر میکند، اما تحقیقات نشان میدهد که از دوران کودکی اولیه تا پایان جوانی، آدمیان با استفاده از معیارهای نظری فوقالذکر، حیطهها را تشخیص میدهند. درست است که غالب تحقیقات در دسترس، بر کودکان سفیدپوست با طبقه اجتماعی متوسط متمرکز بوده، اما مجموعهای از تحقیقات که در طیفی از فرهنگها (مثل برزیل، کلمبیا، اسرائیل، هنگ کنگ، چین، ژاپن، کره، هند، اندونزی، نیجریه و زامبیا) انجام شده است و نیز تحقیقاتی که بر روی کودکانی از طبقات اجتماعی، مذاهب و قومیتهای مختلف در ایالات متحده انجام گرفته، این تمایزات نظری را تأیید میکند.
غالب نظریهپردازیها از منظر حیطه اجتماعی، بر تحول کودکان تأکید داشتهاند. در عین حال، فهم والدین از مقررات اجتماعی، اهداف ایشان از پرورش کودک و نحوه نگرش، همچنین پاسخ آنها به تخلفات کودکان نیز از جهت حیطه عقلانی متفاوت است. تحقیقات متعدد از بزرگسالان و واکنش کودکان به تخلفات، نشان میدهد که والدین در حیطههای متفاوت، به صورتهای متفاوتی پاسخ میدهند. تحقیقات نشان میدهد که انتخاب راهکارهای تنبیهی توسط والدین به ماهیت تخلف بستگی دارد.
ریشههای تجربی نظام اخلاقی
نظریه حیطه اجتماعی بر ترکیب فعال علمی کودکان از تجارب متفاوت اجتماعی و واکنش متفاوت اطرافیان از جمله والدین و همتایان تأکید دارد. تحقیقات متعدد حاکی است که نوجوانان، خسارات جسمانی و روانشناختی، تقسیم شادی و قانونگریزی در حین تجربه مقررات، قانونستیزی، جنایت و درگیری با همتایان را به صورت گستردهای در جامعه تجربه کردهاند. فرض این است که همین تجارب گوناگون نهایتا به ساخت مقولات اخلاقی منتهی میشود.
به تعبیر روشنتر، تجربه کودکان به عنوان کسانی که در چالشهای اخلاقی درگیر بوده و خود مجرم یا ناظر تخلفات اخلاقی بودهاند، به ترکیب اندیشههای انتزاعی از مفاهیمی از قبیل شادی و غم، و درست و نادرست منجر شده است. کودکان فهم خود درباره نادرستی قانون ستیزی را از تجربیات خود و از ویژگیهای درونی آن فعالیتها مانند زیان بار بودن یا غمگنانه بودن آنها شکل میدهند. این گزاره که واکنشهای اجتماعی، موجب ساخت مبانی تجربی برای رشد علوم اجتماعی میگردد، از طریق وارسی پاسخها به کودکانی که به گونهای طبیعی در حال انجام واکنشهای اجتماعی بودهاند، آزمایش شده است. محققان درصدد دستیابی به الگوهای نظامدار از واکنشهای اجتماعیاند که با تفاوتهای فرضی آدمیان در مقولات اجتماعی هماهنگی داشته باشد. برداشت این است که تعامل میان واکنشهای اجتماعی و داوریهای اجتماعی ثابت میکند که واکنشهای اجتماعی مبنای تجربی ساخت علوم اجتماعی را فراهم میآورد.
نتایج تحقیقات متعدد تجربی علاوه بر تحقیقات پیاژه ثابت میکند که مخالفت کودکان با مسائل اخلاقی از قبیل: اعتراض به مالکیت اشیا (مانند برداشتن اسباببازی دیگران یا نپذیرفتن هم بازی)، رعایت نکردن نوبت در بازی، تجاوز به حقوق همبازیها، آزارهای روانشناختی (از قبیل مسخره کردن و صدا زدن نام افراد با بیادبی) و نامهربانیها و سایر مسائل اخلاقی، از ابتدا با همتایان و غالبا از بازی آزاد آنها با یکدیگر آغاز میشود. علاوه بر این، همانگونه که دان ( Dunn ) و همکاران او ثابت کردهاند درگیریهای اخلاقی و واکنشها به صورت فراوان، ابتدا از برادران و خواهران آغاز میشود. این در حالی است که تحقیقات موجود ثابت کرده است که درگیری اخلاقی بین والدین و کودکان نسبتا اندک است.
غالب درگیریهای اخلاقی کودکان بدون مداخله بزرگسالان حل میشود. برخی پژوهشها نشان داده است که درگیری همسالان با یکدیگر در رشد اخلاقی کودکان نقش مثبتی ایفا میکند. تحقیقات درباره واکنشهای اجتماعی که به صورت طبیعی میان کودکان پیش دبستانی و کسانی که به سن مدرسه رسیدهاند ایجاد میشود ثابت کرده است که کودکان (اساسا تمام قربانیان) به تخلفات اخلاقی با گفتاری دشنامآمیز یا مزخرف، با واکنش احساسی و شمردن برتریهای خود پاسخ میدهند. علاوه بر این، تهدید به انتقام و امر به توقف رفتارهای رنجشآور، برخی از واکنشهای آنان است. تحقیقات نشان میدهد، بزرگسالان (از قبیل مادران و معلمان) در مقام پاسخگویی به درگیریها و تضادهای اخلاقی کودکان، معمولاً اصرار دارند دیدگاه قربانیان را بدانند و ارزیابی کنند که حق از آنِ چه کسی است. محتواهای عاطفی این واکنشها و شاخصهای شناختی پاسخهای والدین، در ترکیب معقولتر مقولات اخلاقی نقش مهمی ایفا میکند.
نقش عاطفه
عاطفه به دو صورت بر رشد اخلاقی اثر میگذارد: اولاً، جرایم اخلاقی در حوزه عاطفی روابط والدین ـ کودکان اتفاق میافتد. تحقیقات وسیع حاکی است که کیفیت پیوند والدین ـ کودکان و میزان گرمی این روابط بسیاری از ابعاد رشد کودکان را تحت تأثیر قرار میدهد. علاوه بر این، یکی از مستدلترین یافتههایی که در مقام بررسی واکنشهای خانوادهها ـ که مراحل استدلال اخلاقی کهلبرگ را تسهیل میکند ـ برآمده، این بوده است که عناصر عاطفی آن واکنشها، مثل گرمی والدین، سرگرم کردن کودکان و حمایت از آنان، با رشد استدلال اخلاقی در کودکان رابطه دارد. بدین ترتیب، پیوند گرم و حمایتآمیز والدین و کودکان با یکدیگر، این احتمال را که کودکان تشویق شوند پیامهای والدین را شنیده و به آن پاسخ دهند تقویت میکند.
ثانیا، عکسالعملهای عاطفی بخش تفکیکناپذیر تجربه کودکان از تخلفات است و واکنش اجتماعی نسبت به مقررات اخلاقی، قانونستیزی و تضادها ممکن است از طریق عاطفه والدین شدیدا تقویت شوند. عکسالعمل عاطفی والدین، به شرط منطقی بودن، ممکن است فهم کودکان از مقررات اجتماعی و رمزگذاری آن مقررات را تسهیل کند. تحقیقات آرسنیو نشان داده که کودکان گاهی برای طفره رفتن از فهم، تمیزدادن و یادآوردن وقایع اخلاقی و اجتماعی، از پاسخهای عاطفی استفاده میکنند. علاوه بر این، تحقیقات پیشین حاکی است که پاسخهای مادرانه به تخلفات اخلاقی با تأکید بر احساسات، برای کودکان خسارات بیشتری را در پی خواهد داشت، در حالی که پیآمد پاسخهای شناختی تا این اندازه زیانآور نیست. احتمال بیشتر آن است که والدین در پاسخ به تخلفات اخلاقی، بیش از سایر تخلفات از عواطف منفی از جمله ابراز ناراحتی و خشم استفاده کنند. اینگونه واکنشهای عاطفی به شرط همراه بودن با تبییناتی که بر آسایش و حقوق دیگران تأکید دارد، ممکن است تأثیر استدلالات را افزایش دهد؛ زیرا این امر به کودکان کمک میکند بر روی خسارات یا بیعدالتیهایی که خود مسبب آن بودهاند بیشتر فکر کنند.
علاوه بر آنچه بیان شد، تحقیقات نشان میدهد که در انگیزش عاطفی، سطوح بسیار مطلوبی وجود دارد. خشم افراطی ممکن است از جهت انگیزشی تأثیرات منفی بر جای گذارد و مانع توجه کودکان به احساسات دیگران شود. به عنوان مثال، بسیاری از مطالعات اخیر درباره تأثیرات نامتعادل عواطف نشان داده که انگیزش افراطی عواطف، به جای اینکه به واکنش دیگرمحوری ( Other oriented ) مانند همدردی بینجامد، به خودمحوری ( Self Oriented ) و واکنشهای انزجارآور عاطفی منجر میشود.
این بیانکه عاطفه ممکن است یکی از عناصر برجسته رشد اخلاقی باشد، با این سخن هافمن که نظاره کردن به انسانی که ناراحت است، موجب انگیزش همدردی آدمیان میشود، تأیید شده است. به هر حال، از نظر هافمن مراحل رشد به صورت متوالی انجام میگیرد و احساس همدردی ( empathy ) با دیگران، همراه با سن تغییر میکند. در برابر، دیدگاهی که در این مقاله به صورت عمیق بررسی شده این است که تجارب عاطفی کودکان بخشی از فهم کودکان و همچنین تأثیرگذار بر فهم آنان از تخلف اخلاقی و نیز رمزگذاری آن است. اما آنچه همزمان با سن تغییر میکند پاسخ عاطفی نیست، بلکه معرفت ذهنی است.
جنبههای شناختی واکنش والدین
علاوه بر امور عاطفی، در میان واکنشهای والدین نسبت به کودکان خود، عناصر شناختی نیز وجود دارد که احتمالاً رشد اخلاقی کودکان را تسهیل میکند. تحقیقات حاکی است که کودکان اطلاعات خود درباره تخلفات اخلاقی را از منابع مختلف ـ از جمله مشاهده و تجربه مستقیم جرایم اخلاقی ـ کسب میکنند. در عین حال، تجارب مستقیم تنها منبع رشد اخلاقی و اجتماعی نبوده و حتی همیشه مطلوبترین یا مؤثرترین منبع نیز به حساب نمیآید. از دیدگاه حیطه اجتماعی، رابطه والدین با فرزندان، بخشی از تجارب اجتماعی کودکان است که احتمالاً در ترکیب دانستههای اخلاقی آنان مورد استفاده قرار میگیرد. والدین با تبیین دلایلِ وضع مقررات اخلاقی و پاسخ مناسب به اخلاقستیزی کودکان، میتوانند کودکان را به اندیشیدن عمیق درباره رفتارهای خود وادار کرده و زمینه رشد اخلاقی آنها را فراهم آورند.
مطالب مزبور به این نکته اشاره دارد که پیامهای آن دسته از والدین که ـ درباره ماهیت حوادث و اینکه چرا رفتار خاصی را انتظار دارند یا چرا رفتارهای نامطلوب را نمیپسندند ـ با فرزندان خود صریحتر سخن میگویند، ممکن است مخصوصا بر نوجوانان تأثیر بیشتری داشته باشد. این گفته به نوبه خود ثابت میکند که اقامه دلیل، تبیین کردن و استدلال عقلانی، از سایر راهبردهای انضباطی در تسهیل رشد اخلاقی کودکان و همچنین ایجاد تحول در سایر ابعاد آنان، تأثیر بیشتری دارد.
هرچند مجموعه وسیعی از تحقیقات مربوط به رشد، اقامه دلیل به عنوان راهکارهای تأدیبی را تأیید میکند، اما برخی دانشمندان معتقدند اقامه دلیل، مقولهای گسترده و تعریف ناشده است. دیدگاه حیطه اجتماعی با بیان این سخن که اقامه دلیل تنها در صورتی مؤثر است که با حیطه رفتارهایی که دیگران مشاهده میکنند هماهنگ باشد، درک ما از اقامه دلیل به عنوان اقدام مؤثر والدینی را به صورت ویژهای افزایش میدهد؛ زیرا فقط همین تبیینهاست که کودکان را به شناخت اخلاقی مجهز میکند.
به تعبیر روشنتر، ایجاد تحول اخلاقی مؤثرتر، تبیین مقررات اخلاقی و پاسخ به خشونتهای اخلاقی نیاز به بیان پیآمد عملکردها نسبت به حقوق و رفاه دیگران دارد. تحقیقات گذشته که نشان میدهد اقامه دلیل از جانب والدین، به ویژه با محوریت دیگران، با «درون سازی» و رشد «نگران بودن برای دیگران» ارتباط دارد، تأییدی بر این گفته است.
مطالعات شهودی واکنش در برابر تخلفات نشان داده است که مادران (و سایر بزرگسالان) به صورت طبیعی تبیینهای خود را با ماهیت جرایم هماهنگ میکنند و به ندرت بر این موضوع تأکید دارند که این عملکرد چگونه پیآمدی برای دیگران دارد و در واکنش به تخلفات اجتماعی نیز دلیلی اقامه نمیکنند. این یافتهها، فی نفسه، به طور ویژه این گفته را تأیید نمیکنند که واکنشهایی که با محدوده تخلفات هماهنگاند، به صورت مناسبتری توسط کودکان مورد قبول واقع میشوند. به هر حال، تحقیقات تجربی بارها این گزاره را آشکارا آزموده است.
نتایج چندین پژوهش حاکی است که کودکان به صورت فعال پیامهای اجتماعی را بر حسب آنچه خود مثبت میدانند ارزیابی کرده و پیامهای غیر مثبت را که با ماهیت وقایع تفاوت داشته باشد نمیپذیرند. در تحقیقی، کودکان پاسخ معلمان به قانون شکنیهای اخلاقی و سنتی را، بر حسب حیطه آن تخلف، با گزینههای سهگانه موافق، مخالف یا بینظر ارزیابی کردند. به عنوان مثال، کودکان گزارههایی را ارزیابی میکردند که در پاسخ به قانون شکنیهای اخلاقی یا سنتی، بر ویژگیهای درونی رفتارها (مثل خسارات یا صدماتی که آن تخلفات ایجاد کرده) تأکید داشت که به ترتیب با پاسخهای مناسب و نامناسب این ارزیابی صورت میگرفت. از طرف دیگر، گزارههایی را ارزیابی میکردند که نشان دهنده این بود که آن رفتار خاص، در پاسخ به قانون شکنیهای اخلاقی یا سنتی اختلال ایجاد میکند. کودکان پاسخهای معلمان، همچنین خود معلمان را بسیار مثبتتر از حیطه نامناسب یا پاسخهایی که در حیطه نامشخص قراردارد ارزیابی کردند. در مطالعات اخیر نیز یافتههای مشابهی در رابطه با ارزیابیای که کودکان پیش دبستانی از پاسخهای معلمان به چالشهای مشابه به عمل آوردند به دست آمد. مطالعه بر روی دانشآموزان پیش دبستانی ژاپن در توکیو نیز همین نتیجه را به دست داد. بنابراین، مطالعات نشان میدهد که کودکان همسال درباره بزرگسالان به عنوان کارگزاران اجتماعی، به صورتی دستوری داوری میکنند و پیامهای بزرگسالان را بر حسب حیطه مثبت خود ارزیابی مینمایند.
علاوه بر امور مزبور، نظریه حیطه اجتماعی معتقد است استدلال والدین در صورتی مؤثر است که شرایط رشد کودکان در آن لحاظ شده باشد. به بیانی عمیقتر، اقامه دلیل از جانب والدین هرگز مؤثر نیست، مگر اینکه استعدادهای کلامی کودکان شکفته شده و قادر باشند پیامهای آنان را درک کنند. تحقیقات بیانگر آن است که والدین در سال دوم پس از تولد کودکان، راهکارهای فیزیکی برای جلوگیری از قانونشکنی کودکان را به راهکارهای کلامی تبدیل میکنند. این یافتهها بدان معناست که والدین نسبت به تحولاتی که در رشد ادراکی کودکان اتفاق میافتد به طور طبیعی واکنش نشان میدهند. در عین حال، ممکن است این وضعیت حاکی از انتظارات رو به افزایش والدین از کودکان برای انجام رفتارهای اخلاقی و سنتی مناسب باشد.
دانشمندان رشد ـ ساختارگرا شواهدی در دست دارند که اقامه دلیل به صورت تدریجی و متناسب، رشد کودکان را تسریع میکند. اما تحقیقات درباره تمایز مطلوب [بین سنین رشد [نتایج متفاوتی به دست داده است. تحقیقات نشان میدهد که پیامهای والدین باید از سطح ادراکی کودکان اندکی پیچیدهتر باشد، اما چندان برتر از درک آنان نباشد که کودکان پیامهای والدین را با سطح ادراکی خود همانندسازی کنند. تحقیقات، همچنین نشان میدهد زمانی که والدین میخواهند الگوی واقعی اخلاقی در زندگی به کودکان نشان دهند، نوعا سطح استدلال خود را با سطح ادراکی کودکان، هماهنگ میکنند.
این یافتهها و تحقیقاتی که در باب اقامه دلیل بدانها اشارت رفت، تبیینی افزونتر از رابطه مستحکم میان سلطه والدین و درونسازی امور اخلاقی به دست میدهد. تحقیقات اخیر بیانگر این حقیقت است که والدین سلطهطلب و سلطهجو و والدین منفعل از این جهت که داوریهای اجتماعی آنان در حیطه مثبت باشد یا نه با یکدیگر تفاوت دارند. والدین سلطهجو، به عکس سایر والدین (که توسط فهرست جهانی مربوط به والدین ارزیابی شده است) درصددند در داوریها و توجیهات، رفتارهای اجتماعی، سنتی خود را اخلاقی نشان دهند. به عنوان مثال، آنها تخلف از سنتها، مثل دشنام دادن به دیگران، را به عنوان رفتاری که خلاف تکلیف و دیدگاه عمومی است تلقّی میکنند. به نظر میرسد والدین سلطهجو بیش از دیگران تمایل دارند در مسائل شخصی کودکان از قبیل انتخاب لباس، شیوه آرایش مو، هزینه کردن پول و همچنین مسائل مربوط به انتخاب دوست، به عنوان موضوعاتی که هم از جهت سنتی و هم قانونی در حوزه سیطره آنهاست، دخالت کنند. اگر به این گفتهها توجه کنیم، یافتههای فوق با توضیحات بایومریند ( Baumrind ) درباره والدین سلطهجو ـ به عنوان کسانی که در صدد اخلاقی کردن و ایجاد مزاحمت (به ویژه در حیطه شخصی کودکان) بوده و فرمانبری را به عنوان یک فضیلت ارزشمند تلقی میکنند ـ استحکام بیشتری یافته است. به عکس، والدین آسانگیر بیش از دیگران درصدد محدود کردن تصمیمگیری شخصی کودکان خویشاند و درباره بسیاری از مسائل از جمله مسائل شخصی، آیندهنگری و دوست یابی، شخصا برای کودکان تصمیم میگیرند.
فقط والدین سلطهجو، بین مسائل اخلاقی، سنتی و شخصی مرزهای روشنی قایل میشوند، آن هم با شیوههایی که با حیطه انتظارات نظری هماهنگ است. این دسته از والدین مقررات اخلاقی و سنتی را به روشنی از یکدیگر متمایز میدانند. علاوه بر این، پاسخگوی نیازهای کودکان در عرصه کنترل شخصی و انتخاب بوده و دخالت در مسائل شخصی کودکان را حق انحصاری و شخصی بزرگسالان میدانند. درست، هم زمان، اموری را از قبیل دوستی و مسائل چند جانبه، به عنوان مسائلی که مشتمل بر هر دو عنصر سنتی و شخصی (مانند اتاق کودک که میتوان آن را به عنوان محدوده شخصی کودک یا بخشی از خانه تلقی کرد) است و به صورت سنتی تنظیم شده است تلقی کردند. یافتههای فوق با این گفته باویومریند هماهنگ است که والدین سلطهجو با فرزندان خود بیشتر وارد مذاکرهمیشوند، اما علاوه براین، وی پیشنهاد میکرد والدین ابتدا درباره مسائل شخصی با فرزندانخویش گفتوگو کنند.
علاوه بر این، نظریه حیطه اجتماعی، یافتههای مستحکم فعلی را، که ابراز قدرت باکمتر درونی شدن امور اخلاقی رابطه دارد، تأیید میکند. برخی وجوه ابراز قدرت مانند صدور فرمان و گزارههای مربوط به مقررات بازگشت به سلطه والدینی و برخی مجازاتها ممکن است در جایگزین کردن رفتار ضد اجتماعی یا تسهیل رشد اخلاقی بیتأثیر باشند. این صرفا بدان دلیل است که کسانی که ابراز قدرت میکنند
نمیتوانند بین وجود دلیل و مقررات یا ممنوعیتها رابطه برقرار کنند. این امر تبیین میکند که چرا ابراز قدرت، به رفتارهای ناخواسته پایان داده و نزاعهای کوتاه مدت را کاهش میدهد، اما رسش اخلاقی را آسان نمیکند. به عنوان نمونه، وجوه افراطی ابراز قدرت مانند واکنشهای کاملاً منفی، از قبیل خشم یا زورگویی، ممکن است موجب رمیدگی کودکان شده، احساس امنیت را از آنها زایل، در نتیجه، رشد اخلاقی آنان را مختل کند.
علاوه بر این، رابطه والدین و کودکان ممکن است درک اجتماعی کودکان را به شیوههای پیچیدهتری تحت تأثیر قرار دهد. همانگونه که برخی دانشمندان به این نکته توجه کردهاند، خانوادهها دارای ترتیب اجتماعی پیچیدهای هستند که متضمن نقش اجتماعی سلسله مراتبی و روابط قدرت است. در بسیاری خانوادهها در اموری از قبیل تقسیم قدرت (مانند قدرتی که در اختیار والدین و کودک است)، شیوه تخصیص منابع و اینکه چگونه فرصتها (مثلاً برای کار یا ابداع) کم یا زیاد باشد، تبعیض وجود دارد. چنین نیست که کودکان (یا بزرگسالان) لزوما این ترتیب ساختاری را آنگونه که ارائه شد بپذیرند. تحقیقات فراوان حاکی است کودکان و نیز بزرگسالان، عقیده خود درباره عدالت را از سلسله مراتب متفاوت اجتماعی میآموزند و این ارزیابیها، به موقعیت افراد در سلسله مراتب اجتماعی بستگی دارد. کسانی از قبیل بانوان که نقشهای فرعیتری بر عهده دارند و از جهت انتخاب و آزادی، در جامعه محدودیتهای بیشتری را تجربه میکنند، نسبت به کسانی که در موقعیت برتر برقرار دارند ـ یعنی کسانی که از قدرت گزینش و استحقاق افزونتر برخوردارند ـ بیشتر تمایل دارند اقدامات اجتماعی را غیرعادلانه ارزیابی کنند. بنابراین، کودکان پیامهای اجتماعی ضمنی فراوانی را دریافت میکنند که ممکن است برای ساخت معرفت اخلاقی از آنها استفاده کنند. علاوه بر این، نتایج تحقیقات بیانگر آن است که افراد به سادگی پیامهای اجتماعی را نمیپذیرند.
نتایج
خلاصه اینکه: والدین برای جلوگیری از رفتارهای خلاف اخلاق و آموزش دادن و واکنش نشان دادن نسبت به امور غیرقانونی نقش مهمی ایفا میکنند و به دلیل وابستگی عاطفی به کودکان خود، منبع تجارب اجتماعی آنان به حساب میآیند که در نهایت همین تجارب به شکلگیری مقولات اخلاقی طی دوران کودکی و بزرگسالی منجر میشود. در دیدگاهی که هم اکنون عرضه شد، والدین تنها منابع تأثیرگذار بر رشد اخلاقی کودکان محسوب نمیشوند. نظام اخلاقی نیز مستقیما توسط والدین به کودکان منتقل نمیشود؛ زیرا اعمال خلاف قانون و درگیریهای اخلاقی، اموری است که اساسا در تعامل با همتایان و خویشان ریشه دارد؛ نقش والدین این است که درسهایی را که از همین تعاملات تشکیل شده تأیید کنند.
والدین به دلیل اینکه نگران رشد و رفاه کودکان خویشاند، اصولاً از اهمیت فراوان برخوردارند. روابط عاطفی و تعامل طولانی مدت و گسترده والدین با کودکان و همچنین توانایی والدین بر واکنشهای فراوان، رشد اخلاقی کودکان را آسان میکند. پژوهشی که ذکر آن رفت، حاکی است که واکنش والدین در برابر قانونشکنی کودکان و درگیریهای اخلاقی و تبیین ادلّهای که بر رعایت مقررات و همچنین انتظارات اجتماعی دلالت میکند، ممکن است رشد اخلاقی کودکان را تسهیل کند. این گزاره که حیطه مثبت والدین و اقامه ادلّه دقیق و توجیهات متناسب با رشد، درک اخلاقی کودکان را افزایش میدهد، از منظر جامعهپذیری با تحقیقات پیشین هماهنگ است. اما شرح و بسط تحقیق سابق و ارائه جزئیات بیشتر و توجه به ادلّه مختلف، ممکن است رشد را به صورتی مؤثر تحریک نماید. اقامه دلیل و توجیه، باید در حیطه متناسب انجام گیرد تا به کودکان کمک کند به نتایج رفتارهای خود نسبت به دیگران توجه کنند و همچنین باید در سطوح شناختی قابل فهم برای کودکان باشد.
این توصیه بدان معنا نیست که تسهیل مؤثر رشد اخلاقی لزوما متضمن گفتوگوی عقلانی، بدون وجود عواطف است. همانگونه که تحقیقات مذکور ثابت کرده، عاطفه عنصری مهم از واکنشهای اجتماعی انسان است. واکنشهای عاطفی والدین ـ از جمله عواطف منفی، همراه با محدودیتهای معقولانه ـ نسبت به رفتار کودکان بدان شرط که با اقامه دلیل همراه باشد، با این هشدار به کودکان که باید به پیامهای والدین توجه کرد، رشد اخلاقی کودکان را آسان مینماید. هرچند تأکید این مقاله بر والدین است، اما روشن است نسبت به مدارسی که محور برنامههای آن تربیت اخلاقی است نیز این توصیهها صادق است.
همانگونه که اشاره شد، بسیاری از تحقیقاتی که در این مقاله ذکر شد، بر روی کودکان سفیدپوست از طبقات متوسط امریکا انجام شده است. لازم است تحقیقات بیشتری بر روی سایر کودکان از فرهنگهای مختلف، مانند گروههای متعدد موجود در امریکا صورت گیرد. داوریهای اجتماعی افراد، در محدوده و همچنین سراسر فرهنگها ناهمگون است و آدمیان دارای سوگیریهای متفاوت اجتماعیاند. این سوگیریها ممکن است شامل اندیشههای متضاد درباره عدالت، تکالیف اشخاص، سنتها، استقلال، انتخاب و استحقاقات شخصی باشد. در پژوهشها باید این نکته بررسی شود که مقولات متفاوت اجتماعی چگونه در جوامع متعدد و امور متعدد اجتماعی کاربرد دارد. نکته پایانی اینکه هرچند برای آزمودن گزارههایی که در این مقاله بیان شد، باید تحقیقات بیشتری انجام گیرد، اما نظریه حیطه اجتماعی نقش مثبت والدین در رشد اخلاقی کودکان را از جهت سازنده بودن مورد تردید قرار میدهد.
* مشخصات کتابشناسی مقاله به شرح ذیل است:
Role of Parents in moral development: A Social Domain analyses. Judith G . Smetana. The Journal of Moral Education. volume 28, N.3 september 1999 , P.311
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
پیامک های قشنگ برای روز معلم، پیامک ویژه روز معلم گلچین، اس ام ا
پیامک برای معلم انگلیسی، پیامک تبریک روز معلم به زبان انگلیسی، پ
اس ام اس ها وبلاگ، اس ام اس ویژه روز معلم، پیامک اردیبهشت ماه 9
مسیج جالب برای روز معلم ، مسیج جدید ، مسیج خرداد ماه 90 ، مسیج
مسیج انگلیسی تبریک روز معلم ، مسیج تبریک روز معلم به زبان انگلیس
متون آماده برای روز معلم متون ادبی برای روز معلم متون اماده برای
متون آماده برای روز معلم متون ادبی برای روز معلم متون اماده برای
behtarin smsha Happy Teachers day jadidtarin sms ha message for
سخنان برگزیده، سخنان حکمت آمیز
نظریات بزرگان- پند های زندگی
حرفهای حکیمانه، حرف پند آموز
نصایح بزرگان، پند حکیمانه
جملات بزرگان، جملات فلسفی
جملات حکیمانه- پند های بزرگان
[همه عناوین(1666)][عناوین آرشیوشده]